انسانی که باید میبود
   الف  - میم الف - میم

به بهانه ی یکسالگی نبود

 

                                          

اینک یکسال تمام است که ما و خانواده و جمهور دوستان ، هنوز هم زانوی سوگواری رحلت حبیب من  ، حبیب تو  ، حبیب ما  (میر حبیب آغا ) را در بغل داریم .برخلاف مهربان و دلسوز بودن خودش ، غمش خیلی ناشی ،  نا مهربان و سنگدل است و اگر خودش میبود و گران سنگی اندوه و سوگ نبود خود را بر دوش دوستان وخانواده به ویژه همسر با عفت ، با مناعت وبا عزتش  که لحظه ای راهم بدون یادش بسر نبرده است ، میدید , خیلی دلگیر میشد و باهمان لبخند نمکین ، روز ها و شب های هجران خود را کوتاه میکرد . ولی سوگمندانه که این دیگر نا ممکن است و ما همه  برای همیشه بی ((حبیب )) شده ایم .  

      ناگفته نباید گذشت که در پهلوی دیگر داشته های والا  و بیمانند همچون لیاقت ، اهلیت  ، شرافت ، شفقت  و... ((حبیب )) ما دارای اسم با مسما هم بود . چه  ، مهربانی ، دوستی وراستی با شخصیت میر حبیب آغا عجین شده بود لذا روان آنانیرا که این نام در خور و شایسته  را بر وی گذاشته بودند ،  شاد میخواهیم . در قطاریادواره ها  (خاطرات ) نیکویی که همه دوستان ،  شاگردان و خانواده ازو دارند یاد آوری این یادواره که باید نقل محافل ما باشد ضروری است .:

     میر حبیب آقا  هر بامداد با بایسکل و گاهی هم   با بس های شهری از مرکز شهر به لیسه ی غازی واقع   شیر شاه مینه ( کارته ی چهار ) رهسپار میشد . أوانیکه استاد میر حبیب داخل بس میشدند همه شاگردان ، جاهای شانرا خالی میکردند ولی میر  حبیب آقا از نشستن خود داری نموده با جدیت از همه خواهش میکرد که به جاهای شان بنشینند ولی این دیگر ممکن نبود . میر حبیب آغا بر یکی از چوکی ها مینشست شاگردیکه این افتخار نصیبش شده بود تمام آنروز را بر دیگران ((فخر میفروخت )) و به هر کس میگفت (( امروز میر حبیب آغا بر چوکی من نشست )). ولی میر حبیب آغا که نمیخواست اسباب نا آرامی دیگران منجمله شاگردانش شود کوشش میکرد که آرام و بیسرو صدا در یک گوشه بایستد تا کسی متوجه اش نشده و تشریفات براه نیفتد .

درینجا  یاد واره ( خاطره ) ایرا یاد آور میشوم که نه تنها اسباب آرامش روان پاک استاد میر حبیب آغا خواهد شد بلکه مایه ی مباهات بزرگ به همه دوستاداران آغا صاحب به ویژه خانواده و در خانواده هم مایه ی ماندگارافتخار ،    به همسر و فرزندانش خواهد بود :

                در سال ۱۳۴۳  خورشیدی پسر یکی از منسوبین خانواده ی پادشاهی  ایران برای سپری نمودن امتحان سالانه ی صنف دوازدهم به مکتب ما ( لیسه ی غازی)  آمد  .(( انگیزه ی اصلی این کار دانسته نشد ولی  به گمان اغلب که آن نور چشمی نازدانه ذوق گرفتن  (( بکلوریا   )) از خارج بسرش زده بود  )) . چون این جوان فیشنی و شیک پوش منسوب به خانواده ی شاهی ایران بود مقامات  بسیار بلند ،  به وزارت معارف و اداره ی مکتب توصیه نموده بودند که از ایشان خاطر خواهی زیاد  صورت گیرد  . به زودی امتحانات سالانه شروع شد و این مهمان عالیقدر ؟! نیز همراه بادیگران به سپری نمودن امتحان آغاز نمود . نامبرده هنگام سپری نمودن امتحانات لسان ، مضامین اجتماعی و دینی  با کدام مشکلی روبرو نشد ، زیرا یا مدیر لیسه در امتحانش حاضر میبود ویا پیشتر به ممتحنین توصیه  لازم را میداد    .  ولی مشکل هنگام سپری نمودن دو مضمون ، یکی کیمیا که استا د ش حسین خان بود و دوم مضمون الجبر که استاد ش میر حبیب آغا بود ، پیش آمد . این دو فرهیخته مرد, بدون توجه  به توصیه  ها و اوامر آمران ، از مهمان ناخوانده نیز  همانند دیگر شاگردان امتحان گرفتند وچون نامبرده به هیچ چیزی پی نمیبرد در هردو مضمون ناکام شد .

هنگامیکه مدیر لیسه ازین  رویداد آگاهی یافت ، هردو استاد را احضار نموده ودر پهلوی آنکه نارضایتی خود را ابراز نمود از آنها خواست که نمرات کامیابی به مهمان بدهند . حسین خان استاد کیمیا که تلخی روزگار را زیاد چشیده و در زندگی رنج فراوان دیده بود وهم چنان انسان باپرنسیپ ونه ترس بود با خشم ،  پیشنهاد مدیر لیسه را رد نموده   و افزود که اگر وزیر معارف و بالا تر از او هم بگوید من به شاگردیکه برادرم هم باشد و  درس را نفهمد نمره نمیدهم .

     و اما میر حبیب آغا با نرمش و آرامی که جزو کرکترش بود به پاسخ هدایت مدیر لیسه گفت که : شما میدانید وگر نمیدانید حالا بدانید که من دشمن سر سخت بیعدالتی هستم اگر این نور چشمی را نمره ی مفت بدهم  در حق شاگردان دیگریکه نمره ی خوب نگرفته اند بی عدالتی و ظلم است  ، ومن هرگز بر کسی ظلم نمیکنم . وگر شما و وزیر صاحب معارف امر میکنید که به این مهمانتان نمره ی مفت بدهم لطف نموده امر تحریری بدهید وگر این کار را کردید بدانید که امسال در مضامین من هیچ کس ناکام نخواهد بود ، زیرا هنگامیکه یکی را نمره ی مفت دادم به همه کسانیکه ناکام هستند نمره میدهم . 

  آری ! هردو استاد بزگوار (  شادروان میر حبیب آغا و شادروان حسین خان ) به آنهمه فشار تسلیم نشدند  ، که موید گفته های بالا ، همه شاگردان آن دوره ی لیسه ی غازی میباشند .

در فرجام این نوشته ، یکبار دیگر به روان پاک استاد میر حبیب  ،  تعظیم  نموده آنرا شاد میخواهم . و به همه خانواده ی وزینش تسلیت و تعزیت میگویم .


November 10th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي